کتاب عهد عتیق

عهد جدید

پیدایش 31:36-50 Today's Persian Version (TPV)

36. آنگاه‌ یعقوب ‌خشمگین‌ شد و به ‌لابان ‌پرخاش‌ كرد و گفت‌: «چه ‌خطایی از من ‌سر زده‌ كه‌ تو این‌طور مرا تعقیب‌ كردی‌؟

37. تو تمام‌ اموال‌ مرا جستجو كردی چه ‌چیزی از اسباب ‌خانه‌ات‌ را پیدا كردی‌؟ هرچه ‌پیدا كردی اینجا میان‌ یاران ‌خودت‌ و یاران ‌من‌ بگذار تا آنها ببینند و بگویند حق‌ با كدام‌یک‌ از ماست‌.

38. من ‌مدّت‌ بیست ‌سال‌ با تو بودم‌. در این ‌مدّت‌ یكی از گوسفندان‌ و یا بُزهای تو بچّه‌ نینداخته‌ است‌ و من‌ حتّی یک‌ میش ‌از گلّهٔ تو برای خودم ‌برنداشته‌ام‌.

39. هرگز گوسفندی را كه ‌حیوان ‌وحشی آن را كشته ‌بود نزد ‌تو نیاوردم‌ تا به ‌تو نشان‌ دهم‌ كه تقصیر من نبوده، بلكه‌ خودم‌ عوض‌ آن ‌را می‌دادم‌. تو آنهایی را كه‌ در شب ‌و یا روز دزدیده ‌می‌شدند، از من‌ مطالبه‌ می‌كردی‌.

40. بارها از گرمای روز و سرمای شب‌ نزدیک‌ بود از بین ‌بروم ‌و نمی‌توانستم ‌بخوابم‌.

41. همین‌طور بیست ‌سال‌ تو را خدمت‌ كردم‌. چهارده ‌سال ‌برای دو دخترت ‌و شش سال‌ برای گلّه‌ات‌، با وجود این‌ تو ده‌ مرتبه‌ اجرت ‌مرا تغییر دادی‌.

42. هرگاه‌ خدای پدرانم‌، خدای ابراهیم ‌و اسحاق ‌با من ‌نمی‌بود تو دست ‌خالی مرا بیرون ‌می‌كردی‌. ولی خدا زحمات‌ مرا دیده است که چطور كار می‌كردم ‌و دیشب ‌تو را سرزنش‌ كرده ‌است‌.»

43. لابان‌ در جواب‌ یعقوب‌ گفت‌: «این‌ دختران‌، دختران ‌من ‌و بچّه‌های آنها بچّه‌های من ‌و این‌ گلّه‌ هم‌ گلّهٔ من‌ است‌. در حقیقت ‌هرچه‌ كه اینجا می‌بینی مال ‌من‌ است‌. امّا چون ‌نمی‌توانم‌ دخترهایم ‌و بچّه‌های آنها را از تو بگیرم‌،

44. حاضرم ‌با تو پیمان ‌ببندم‌. پس ‌بیا تا یک‌ ستون‌ سنگی درست‌ كنیم‌ تا نشانهٔ پیمان‌ ما باشد.»

45. پس‌ یعقوب‌ یک‌ سنگ‌ برداشت ‌و آن را به عنوان ‌یادبود در آنجا برپا كرد.

46. او به ‌یاران‌ خود دستور داد تا چند تخته‌ سنگ ‌بیاورند و روی هم ‌بگذارند. سپس، آنها در كنار آن پشته سنگها با هم ‌غذا خوردند.

47. لابان ‌اسم‌ آنجا را «یجر سهدوتا» گذاشت‌. ولی یعقوب ‌آنجا را «جلعید» نامید.

48. لابان ‌به‌ یعقوب‌ گفت‌: «این‌ پشته سنگها از امروز بین‌ من ‌و تو برای شهادت‌ است‌.» به‌ این‌ سبب است که ‌اسم ‌آنجا را جلعید گذاشتند.

49. لابان ‌همچنین‌ گفت‌: «وقتی ما از یكدیگر جدا می‌شویم‌ خدا بین‌ ما نظارت‌ كند.» پس‌ آنجا را مصفه‌ هم ‌نامیدند.

50. لابان ‌به ‌سخنان ‌خود ادامه ‌داد و گفت‌: «اگر دخترهای مرا اذیّت ‌كنی و یا به‌ غیراز آنها زن‌ دیگری بگیری‌، هرچند كه ‌من‌ ندانم‌، ولی بدان ‌كه ‌خدا بین ‌ما ناظر است‌.

خوانده شده فصل کامل پیدایش 31