5. بلکه هر کدام خواهند گفت: 'من نبی نیستم. من یک دهقان هستم و از جوانی پیشهٔ من کشاورزی بوده است.'
6. اگر کسی از آنها بپرسد: 'پس این زخمهایی که در بدن داری بهخاطر چیست؟' جواب میدهند: 'اینها جراحاتی هستند که دوستانم به من وارد کردهاند.'»
7. خداوند متعال میفرماید: «ای شمشیر برضد چوپان من برخیز. برضد آن کسیکه برای من کار میکند! شبان را بزن تا گوسفندان پراکنده شوند. من قوم خود را خواهم زد.
8. دو سوم قوم هلاک میشوند و از بین میروند و یک سوم آنها زنده میمانند.
9. اینها را از بین آتش میگذرانم تا همانطور که طلا و نقره به وسیلهٔ آتش پاک و خالص میشوند، آنها هم پاک و خالص گردند. آنها نام مرا یاد میکنند و من آنها را به حضور خود میپذیرم و میگویم: 'اینها قوم من هستند.' و آنها میگویند: 'خداوند، خدای ماست.'»