کتاب عهد عتیق

عهد جدید

دوم سموئیل 3:23-35 Today's Persian Version (TPV)

23. چون یوآب شنید که اَبنیر به ملاقات پادشاه آمده بود و پادشاه به او اجازه داد که بی‌خطر برود،

24. با عجله نزد داوود رفت و گفت: «چرا این کار را کردی؟ اَبنیر نزد تو آمد و تو هم به او اجازه دادی که برود.

25. تو خوب می‌دانستی که او برای جاسوسی آمده بود تا از همهٔ حرکات و کارهایت باخبر شود.»

26. وقتی یوآب از نزد داوود رفت، فوراً چند نفر را به دنبال اَبنیر فرستاد و او را از کنار چشمهٔ سیره بازآوردند ولی داوود از این کار آگاه نبود.

27. به مجرّدی که اَبنیر به حبرون رسید، یوآب او را از دروازهٔ شهر به بهانهٔ مذاکرهٔ خصوصی به گوشه‌ای برد و در آنجا به انتقام خون برادر خود عسائیل، شکم او را درید و او را به قتل رساند.

28. هنگامی‌که داوود از ماجرا باخبر شد گفت: «من و سلطنت من در ریختن خون اَبنیر در حضور خداوند گناهی نداریم. یوآب و خاندان او مقصّرند.

29. از خدا می‌خواهم که همه‌شان به عفونت و جذام مبتلا شوند، از پا بیفتند و با دَم شمشیر یا از قحطی بمیرند.»

30. به این ترتیب یوآب و برادرش ابیشای، اَبنیر را کشتند، زیرا برادر ایشان، عسائیل را در جنگ جبعون به قتل رسانده بود.

31. داوود به یوآب و تمام کسانی‌که با او بودند گفت: «لباس خود را پاره کنید و پلاس بپوشید و برای اَبنیر سوگواری کنید.» داوود پادشاه در پی جنازهٔ او رفت.

32. بعد اَبنیر را در حبرون به خاک سپردند و پادشاه با آواز بلند بر سر قبر او گریه کرد و همهٔ مردم نیز گریستند.

33. آنگاه پادشاه این سوگنامه را برای اَبنیر خواند:«آیا لازم بود که اَبنیر مانند نادانان بمیرد؟

34. دستهای تو بستهو پاهایت در زنجیر نبودند.تو به دست فرومایگان کشته شدی.»و مردم دوباره برای اَبنیر گریه کردند.

35. چون داوود در روز دفن اَبنیر چیزی نخورده بود، مردم از او خواهش کردند که غذا بخورد، امّا داوود سوگند یاد کرد که تا غروب آفتاب به چیزی لب نزند.

خوانده شده فصل کامل دوم سموئیل 3