کتاب عهد عتیق

عهد جدید

دوم سموئیل 11:7-25 Today's Persian Version (TPV)

7. هنگامی‌که اوریا آمد، داوود از حال یوآب و سپاه او و وضع جنگ جویا شد.

8. بعد به اوریا گفت که به خانهٔ خود برود و شست‌وشو کند و هدیه‌ای هم برای او به خانه‌اش فرستاد.

9. امّا اوریا به خانهٔ خود نرفت و در نزد دروازهٔ کاخ با سایر خادمان پادشاه خوابید.

10. چون داوود باخبر شد که اوریا به خانهٔ خود نرفته است، او را به حضور خود خواسته گفت: «تو مدّت زیادی از خانه‌ات دور بودی، پس چرا دیشب نزد زنت به خانه نرفتی؟»

11. اوریا جواب داد: «آیا رواست که صندوق خداوند، مردم اسرائیل و یهودا، سرورم یوآب و سپاه او بیرون در دشت بخوابند و من به خانهٔ خود بروم و با همسرم بخورم و بنوشم و همخواب شوم. به جان شما سوگند که هرگز این کار را نمی‌کنم.»

12. داوود گفت: «امروز هم همین‌ جا بمان و فردا دوباره به اردوگاه برو.» پس اوریا آن روز هم در اورشلیم ماند.

13. داوود او را برای شام دعوت نمود و او را مست کرد. اوریا آن شب نیز به خانهٔ خود نرفت و با خادمان پادشاه خوابید.

14. فردای آن روز داوود نامه‌ای به یوآب نوشت و به وسیلهٔ اوریا برای او فرستاد.

15. متن نامه به این‌ قرار بود: «اوریا را در صف اول یک جنگ سخت بفرست و خودت عقب‌نشینی کن و بگذار تا او کشته شود.»

16. پس یوآب او را در جایی گماشت که نزدیک به شهر محاصره شده بود، یعنی جایی که بهترین جنگجویان دشمن می‌جنگیدند.

17. آنگاه دشمنان از شهر بیرون آمدند و با یک حمله، بسیاری از سربازان بنی‌اسرائیل را به قتل رساندند که اوریا هم از جملهٔ کشته‌شدگان بود.

18. یوآب اخبار جنگ را برای داوود فرستاد

19. و به نامه‌رسان گفت: «وقتی پیام مرا به پادشاه گفتی

20. اگر دیدی که پادشاه خشمگین شد و گفت: 'چرا آن‌قدر به شهر نزدیک شدید؟ آیا نمی‌دانستید که دشمن از بالای دیوار تیراندازی می‌کنند؟

21. مگر فراموش کردید که در شهر تاباص یک زن با انداختن سنگ آسیاب دستی از بالای دیوار ابیملک پسر جدعون را کشت؟ پس چرا به نزدیک شهر رفتید؟' آن وقت به او بگو که خادمش، اوریا هم کشته شد.»

22. نامه‌رسان آمد و پیام یوآب و وقایع جنگ را به داوود گزارش داد

23. و گفت: «دشمن از شهر بیرون آمد و به ما حمله کرد. ما آنها را دوباره به دروازهٔ شهر راندیم.

24. آنگاه تیراندازان دشمن از بالای دیوار شهر بر ما تیراندازی کردند و بعضی از افراد ما را کشتند و اوریا هم کشته شد.»

25. داوود به قاصد گفت: «به يوآب را دلداری بده و به او بگو نگران نباشد چون کسی نمی‌داند چه کسی در جنگ کشته خواهد شد. به او بگو در آینده سخت‌تر بجنگد و شهر را تسخیر کند.»

خوانده شده فصل کامل دوم سموئیل 11