4. حکمت را خواهر خود محسوب کن و بینش را مانند نزدیکترین دوست خود بدان.
5. آنها تو را از زن شوهردار و از سخنان تملّقآمیز آنها دور میکنند.
6. یک روز از پنجرهٔ اتاقم به بیرون نگاه میکردم.
10. آن زن به طرف او آمد. لباس زنان هرزه را پوشیده بود و نقشههای پلیدی در سر داشت.
13. دستهایش را به گردن آن جوان انداخت او را بوسید و با نگاهی شرم آور گفت:
14. «امروز نذر خود را ادا کرده، قربانی نمودهام و از گوشت آن غذا پختهام.
15. پس بیرون آمده دنبال تو میگشتم. خواستم تو را پیدا کنم و حالا پیدایت کردم.
16. رختخواب خود را با پارچههای ابریشمی رنگارنگ مصری پوشانیدهام
17. و با بهترین عطرهای خوشبو آن را معطّر کردهام.
18. بیا برویم تا صبح عشقبازی کنیم و در آغوش هم لذّت ببریم،
19. شوهرم در خانه نیست و به سفر درازی رفتهاست.
20. پول زیادی با خود برده و تا دو هفته دیگر برنمیگردد.»
21. سرانجام با زبان چرب و نرم و با چاپلوسی او را فریب داد.
22. ناگهان او مثل گاوی که به کشتارگاه میرود