4. چرا ما را در این بیابان آوردید تا با حیوانات خود در اینجا بمیریم؟
5. چرا ما را از مصر به این بیابان خراب و بیعلف آوردید؟ در اینجا نه غلّه است، نه انجیر، نه تاک و نه انار. در اینجا حتّی آب هم، برای نوشیدن نداریم.»
6. موسی و هارون از حضور مردم به نزد دروازهٔ خیمهٔ عبادت رفتند و در آنجا به خاک افتادند و حضور با شکوه خداوند بر آنها ظاهر شد.
7. خداوند به موسی فرمود:
8. «عصا را از جلوی صندوق پیمان بردار. بعد تو و برادرت هارون، قوم اسرائیل را جمع کنید و در پیش چشمان آنها به این صخره بگو که آب خود را جاری سازد. آن وقت میتوانید از آن صخره به مردم و حیواناتشان آب بدهید.»
9. پس موسی چنانکه خداوند فرموده بود، عصا را از جلوی صندوق پیمان برداشت.
10. بعد او و هارون همهٔ مردم را در نزد آن صخره جمع کردند و موسی به آنها گفت: «ای مردم سرکش بشنوید. آیا میخواهید که ما از این صخره برای شما آب بیرون بیاوریم؟»
11. آنگاه موسی عصا را بلند کرد و دو مرتبه به صخره زد. آب فراوان جاری شد و همهٔ مردم و حیوانات آنها از آب نوشیدند.
12. خداوند به موسی و هارون فرمود: «چون شما به من اعتماد نکردید و در نزد قوم اسرائیل به قدّوسیّت من احترام نگذاشتید، بنابراین شما آنها را به آن سرزمینی که به آنها وعده دادم، راهنمایی نمیکنید.»
13. پس آنجا را مریبه، یعنی مشاجره نامیدند، زیرا در آنجا بود که بنیاسرائیل با خداوند مشاجره کردند و در همانجا خداوند به مردم ثابت کرد که پاک و مقدّس است.
14. موسی قاصدانی را از قادش با این پیام نزد پادشاه اَدوم فرستاد: «ما خویشاوندان تو، یعنی از طایفهٔ اسرائیل هستیم. شما از سختیها و دشواریهایی که ما متحمّل شدهایم، آگاه هستید.
15. همچنین میدانید که نیاکان ما چگونه به مصر رفتند و سالیان دراز در آنجا زندگی کردند و مصریان چگونه رفتار ناخوشایندی با نیاکان ما داشتند.
16. وقتی ما برای کمک نزد خدا گریستیم، او فریاد ما را شنید و فرشتهای را فرستاد و ما را از مصر بیرون آورد. حالا در قادش که در نزدیکی مرز سرزمین شماست، اردو زدهایم.
17. خواهش میکنیم اجازه دهید از سرزمین شما عبور کنیم. ما به کشتزارها و باغهای انگور شما داخل نمیشویم و از چاههای شما آب نمینوشیم، بلکه از شاهراه خواهیم رفت و از آن خارج نمیشویم تا از سرزمین شما بیرون رویم.»
18. امّا پادشاه اَدوم گفت: «شما نمیتوانید از اینجا عبور کنید و اگر بخواهید که به سرزمین ما داخل شوید، با شمشیر به مقابلهٔ شما میآییم.»
19. قاصدان اسرائیلی به او گفتند: «ما فقط از شاهراه میرویم و اگر ما یا حیوانات ما از آب شما بنوشیم قیمت آب را میپردازیم. تنها تقاضای ما این است که به ما اجازهٔ عبور بدهید.»
20. پادشاه اَدوم گفت: «شما حق عبور از خاک ما را ندارید.» آنگاه اَدوم با لشکر عظیم خود به مقابلهٔ بنیاسرائیل آمد.
21. وقتی قوم اسرائیل دیدند که اَدومیان به آنها اجازهٔ عبور نمیدهند، ناچار از راه دیگری به سفر خود ادامه دادند.
22. بنیاسرائیل از قادش حرکت کردند و به کوه هور،
23. در مرز اَدوم رسیدند. در آنجا خداوند به هارون و موسی فرمود: