4. خداوند به من گفت: «هرقدر چوپانان داد و فریاد کنند، نمیتوانند شیری که حیوانی را شکار کرده، بترسانند و از طعمهاش دور کنند. به همین نحو، هیچ چیز نمیتواند مانع من، خداوند متعال شود که من نتوانم از کوه صهیون حمایت کنم.
5. همانطور که یک پرنده برای حفظ جوجههای خود، بر بالای آشیانه پر و بال میزند، من، خداوند متعال هم به همان نحو از اورشلیم حمایت و از آن دفاع میکنم.»
6. خدا گفت: «ای مردم اسرائیل، شما نسبت به من مرتکب گناه شدهاید و با من مخالفت کردهاید، امّا اکنون به سوی من بازگردید.
7. زمانی فرا خواهد رسید که همهٔ شما بُتهای نقرهای و طلایی را که با دستان خود در گناه ساختهاید، دور خواهید انداخت.
8. آشور در جنگ از بین میرود، ولی نه با قدرت انسانی. نیروهای آشور از میدان کارزار میگریزند، و جوانان آنان اسیر میشوند.
9. امپراتور آنها از ترس فرار میکند و افسران آنها چنان در وحشت میباشند که حتّی پرچمهای جنگ را ترک میکنند.» خداوند سخن گفته است، خداوندی که در اورشلیم ستایش میشود و آتش او در آنجا برای قربانیها میسوزد.