6. مردم یهودا میگویند: «ما شنیدهایم که چقدر مردم موآب مغرور هستند. ما میدانیم که آنها مغرور و خودخواه هستند و لاف زدنهایشان توخالی است.»
7. مردم موآب بهخاطر زحماتی که تحمّل کردند، گریه میکنند. آنها وقتی به یاد میآورند چه غذاهای خوبی در شهر قیرحارس میخوردند، همه به گریه میافتند و امیدشان را از دست میدهند.
8. مزارع حشبون و تاکستانهای سبمه که شراب آنها فرمانروایان ملّتهای دیگر را سرمست میکرد، همه خراب شدهاند. زمانی تاکهای آن از یک طرف تا یعزیز، از شرق تا کویر، و از غرب تا به آن سوی دریای مرده پخش شده بودند.
9. من اکنون برای تاکهای سمبه و برای یعزیر میگریم. اشکهای من برای حشبون و برای العاله است، چون دیگر فصل برداشت محصول نخواهد بود که مردم را خوشحال کند.