2. کاش جایی در بیابان میداشتمتا بتوانم از قوم خود دور باشم.آنها همه بیوفا و خائناند.
3. برای دروغگویی همیشه حاضرند،ناراستی به جای راستی در این سرزمین حاکم است.خداوند میگوید:«قوم من مرتکب شرارت میشوند و دیگر مرا به عنوان خدای خود قبول ندارند.»
4. همه باید از دوستان خود برحذر باشند،و هیچکس به برادر خود اعتماد نکند،چون تمام برادرها مثل یعقوب فریبکارند،هرکس به دوست خود تهمت و افترا میزند،
7. به همین خاطر، خداوند متعال میگوید:«من قوم خود را مثل فلز پالایش میدهم،و با سنگ محک آنها را خواهم آزمود.قوم من مرتکب شرارت شدهاند.با آنها دیگر چه میتوانم بکنم؟
8. زبانهای آنها مثل تیرهای زهرآگین است،و همیشه دروغ میگویند.هرکس با همسایهٔ خویش با زبان خوش سخن میگوید،امّا در حقیقت در فکر به دام انداختن اوست.
9. آیا من نباید آنها را برای این کارهایشان تنبیه کنم؟آیا نباید از چنین ملّتی انتقام بگیرم؟من، خداوند چنین گفتهام.»
10. من گفتم: «برای آن کوهها در ماتم،و برای آن چراگاهها گریان هستم،چون همهٔ آنها خشک شدهاندو دیگر کسی از آنجا گذر نمیکند.دیگر صدای گلّه و رمه از آنجا شنیده نمیشود،و حتّی پرندگان و حیوانات هم از آنجا رفتهاند.»
11. خداوند میگوید:«من اورشلیم را به ویرانهای، به جایی برای لانهٔ شغالان تبدیل خواهم کرد.و شهرهای یهودا به کویری تبدیل خواهد شدکه هیچکس نمیتواند در آن زندگی کند.»