7. ولی چون آنان با اصرار به سؤال خود ادامه دادند، عیسی سر خود را بلند كرد و گفت: «آن کسیکه در میان شما بیگناه است سنگ اول را به او بزند.»
8. عیسی باز سر خود را بزیر افكند و بر زمین مینوشت.
9. وقتی آنها این را شنیدند، از پیران شروع كرده یک به یک بیرون رفتند و عیسی تنها با آن زن كه در وسط ایستاده بود، باقی ماند.
10. عیسی سر خود را بلند كرد و به آن زن گفت: «آنها كجا رفتند؟ کسی تو را محكوم نكرد؟»
11. زن گفت: «هیچکس ای آقا.» عیسی گفت: «من هم تو را محكوم نمیکنم، برو و دیگر گناه نكن.»]
12. عیسی باز به مردم گفت: «من نور جهان هستم، کسیکه از من پیروی كند در تاریكی سرگردان نخواهد شد، بلكه نور حیات را خواهد داشت.»
13. فریسیان به او گفتند: «تو دربارهٔ خودت شهادت میدهی پس شهادت تو اعتباری ندارد.»
14. عیسی در پاسخ گفت: «من حتّی اگر بر خود شهادت بدهم، شهادتم معتبر است، زیرا من میدانم از كجا آمدهام و به كجا میروم ولی شما نمیدانید كه من از كجا آمدهام و به كجا میروم.
15. شما از نظر انسانی قضاوت میکنید، ولی من دربارهٔ هیچکس چنین قضاوت نمیکنم.
16. اگر قضاوت هم بكنم قضاوت من درست است، چون در این كار تنها نیستم، بلكه پدری كه مرا فرستاد نیز با من است.
17. در شریعت شما هم نوشته شده است، كه گواهی دو شاهد معتبر است:
18. یکی خود من هستم كه برخود شهادت میدهم و شاهد دیگر، پدری است كه مرا فرستاد.»