کتاب عهد عتیق

عهد جدید

یوحنا 11:26-39 Today's Persian Version (TPV)

26. هر کسی‌که زنده باشد و به من ایمان بیاورد، هرگز نخواهد مرد. آیا این را باور می‌کنی؟»

27. مرتا گفت: «آری، خداوندا! من ایمان دارم كه تو مسیح و پسر خدا هستی كه می‌باید به جهان بیاید.»

28. مرتا پس از اینكه این را گفت رفت و خواهر خود مریم را صدا كرد و به طور پنهانی به او گفت: «استاد آمده است و تو را می‌خواهد.»

29. وقتی مریم این را شنید، فوراً بلند شد و به طرف عیسی رفت.

30. عیسی هنوز به دهكده نرسیده بود بلكه در همان جایی بود كه مرتا به دیدن او رفت.

31. یهودیانی كه برای تسلّی‌دادن به مریم در خانه بودند وقتی دیدند كه او با عجله برخاسته و از خانه بیرون می‌رود به دنبال او رفتند و با خود می‌گفتند كه او می‌خواهد به سر قبر برود تا در آنجا گریه كند.

32. همین‌که مریم به جایی‌که عیسی بود آمد و او را دید، به پاهای او افتاده گفت: «خداوندا، اگر در اینجا می‌بودی برادرم نمی‌مُرد.»

33. عیسی وقتی او و یهودیانی را كه همراه او بودند، گریان دید؛ از دل آهی كشید و سخت متأثّر شد

34. و پرسید: «او را كجا گذاشته‌اید؟» جواب دادند: «خداوندا، بیا و ببین.»

35. اشک از چشمان عیسی سرازیر شد.

36. یهودیان گفتند: «ببینید چقدر او را دوست داشت؟»

37. امّا بعضی گفتند: «آیا این مرد كه چشمان کور را باز كرد، نمی‌توانست کاری بكند كه جلوی مرگ ایلعازر را بگیرد؟»

38. پس عیسی درحالی‌که از دل آه می‌کشید به سر قبر آمد. قبر غاری بود كه سنگی جلوی آن گذاشته بودند.

39. عیسی گفت: «سنگ را بردارید.» مرتا خواهر ایلعازر گفت: «خداوندا، الآن چهار روز از مرگ او می‌گذرد و متعفّن شده است.»

خوانده شده فصل کامل یوحنا 11