کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 22:58-71 Today's Persian Version (TPV)

58. كمی بعد یک نفر دیگر متوجّه او شد و گفت: «تو هم یكی از آنها هستی.» امّا پطرس به او گفت: «ای مرد، من نیستم.»

59. تقریباً یک ساعت گذشت و یكی دیگر با تأكید بیشتری گفت: «البتّه این مرد هم با او بوده چونكه جلیلی است.»

60. امّا پطرس گفت: «ای مرد، من نمی‌دانم تو چه می‌گویی.» درحالی‌که او هنوز صحبت می‌کرد، بانگ خروس برخاست

61. و عیسی خداوند برگشت و مستقیماً به پطرس نگاه كرد و پطرس سخنان خداوند را به‌خاطر آورد كه به او گفته بود: «امروز پیش از اینکه خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت كه مرا نمی‌شناسی.»

62. پطرس بیرون رفت و زارزار گریست.

63. کسانی‌که عیسی را تحت نظر داشتند او را مسخره كردند، كتک زدند،

64. چشمانش را بستند و می‌گفتند: «حالا از غیب ‌بگو كه تو را می‌زند!»

65. و به این طرز به او اهانت می‌كردند.

66. همین‌که هوا روشن شد مشایخ قوم، سران كاهنان و علمای یهود تشكیل جلسه دادند و عیسی را به حضور شورا آوردند

67. و گفتند: «به ما بگو آیا تو مسیح هستی؟»عیسی جواب داد: «اگر به شما بگویم، گفتهٔ مرا باور نخواهید كرد

68. و اگر سؤال بكنم، جواب نمی‌دهید.

69. امّا از این به بعد پسر انسان به دست راست خدای قادر خواهد نشست» همگی گفتند: «پس پسر خدا هستی؟»

70. عیسی جواب داد: «خودتان می‌گویید كه هستم.»

71. آنها گفتند: «چه احتیاجی به شاهدان دیگر هست؟ ما موضوع را از زبان خودش شنیدیم.»

خوانده شده فصل کامل لوقا 22