کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۲پادشاهان 4:18-23 Old Persian Version (OPV)

18. و چون آن پسر بزرگ شد روزی اتفاق افتادکه نزد پدر خود نزد دروگران رفت.

19. و به پدرش گفت: «آه سر من! آه سر من! و او به خادم خودگفت: «وی را نزد مادرش ببر.»

20. پس او رابرداشته، نزد مادرش برد و او به زانوهایش تا ظهرنشست و مرد.

21. پس مادرش بالا رفته، او را بربستر مرد خدا خوابانید و در را بر او بسته، بیرون رفت.

22. و شوهر خود را آواز داده، گفت: «تمنااینکه یکی از جوانان و الاغی از الاغها بفرستی تانزد مرد خدا بشتابم و برگردم.

23. او گفت: «امروز چرا نزد او بروی، نه غره ماه و نه سبت است.» گفت: «سلامتی است.»

خوانده شده فصل کامل ۲پادشاهان 4