کتاب عهد عتیق

عهد جدید

۲سموئیل 3:4-24 Old Persian Version (OPV)

4. و چهارم ادونیا، پسر حجیت، وپنجم شفطیا پسر ابیطال،

5. و ششم، یترعام ازعجله، زن داود. اینان برای داود در حبرون زاییده شدند.

6. و هنگامی که جنگ در میان خاندان شاول وخاندان داود میبود، ابنیر، خاندان شاول راتقویت مینمود.

7. و شاول را کنیزی مسمی به رصفه دختر ایه بود، و ایشبوشت به ابنیر گفت: «چرا به کنیز پدرم درآمدی؟»

8. و خشم ابنیر بهسبب سخن ایشبوشت بسیار افروخته شده، گفت: «آیا من سر سگ برای یهودا هستم و حال آنکه امروز به خاندان پدرت، شاول، و برادرانش واصحابش احسان نمودهام و تو را بهدست داودتسلیم نکردهام که بهسبب این زن امروز گناه بر من اسناد میدهی؟

9. خدا مثل این و زیاده از این به ابنیر بکند اگر من به طوری که خداوند برای داودقسم خورده است، برایش چنین عمل ننمایم.

10. تا سلطنت را از خاندان شاول نقل نموده، کرسی داود را بر اسرائیل و یهودا از دان تا بئرشبع پایدار گردانم.»

11. و او دیگر نتوانست در جواب ابنیر سخنی گوید زیرا که از او میترسید.

12. پس ابنیر در آن حین قاصدان نزد داودفرستاده، گفت: «این زمین مال کیست؟ و گفت تو بامن عهد ببند و اینک دست من با تو خواهد بود تاتمامی اسرائیل را به سوی تو برگردانم.»

13. اوگفت: «خوب، من با تو عهد خواهم بست ولیکن یک چیز از تو میطلبم و آن این است که روی مرانخواهی دید، جز اینکه اول چون برای دیدن روی من بیایی میکال، دختر شاول را بیاوری.»

14. پس داود رسولان نزد ایشبوشت بن شاول فرستاده، گفت: «زن من، میکال را که برای خود به صد قلفه فلسطینیان نامزد ساختم، نزد من بفرست.»

15. پس ایشبوشت فرستاده، او را از نزد شوهرش فلطئیل بن لایش گرفت.

16. و شوهرش همراهش رفت و در عقبش تا حوریم گریه میکرد. پس ابنیر وی را گفت: «برگشته، برو.» و اوبرگشت.

17. و ابنیر با مشایخ اسرائیل تکلم نموده، گفت: «قبل از این داود را میطلبیدید تا بر شماپادشاهی کند.

18. پس الان این را به انجام برسانیدزیرا خداوند درباره داود گفته است که به وسیله بنده خود، داود، قوم خویش، اسرائیل را از دست فلسطینیان و از دست جمیع دشمنان ایشان نجات خواهم داد.»

19. و ابنیر به گوش بنیامینیان نیزسخن گفت. و ابنیر هم به حبرون رفت تا آنچه راکه در نظر اسرائیل و در نظر تمامی خاندان بنیامین پسند آمده بود، به گوش داود بگوید.

20. پس ابنیر بیست نفر با خود برداشته، نزدداود به حبرون آمد و داود به جهت ابنیر ورفقایش ضیافتی برپا کرد.

21. و ابنیر به داود گفت: «من برخاسته، خواهم رفت و تمامی اسرائیل رانزد آقای خود، پادشاه، جمع خواهم آورد تا با توعهد ببندند و به هرآنچه دلت میخواهد سلطنت نمایی. پس داود ابنیر را مرخص نموده، او به سلامتی برفت.

22. و ناگاه بندگان داود و یوآب از غارتی بازآمده، غنیمت بسیار با خود آوردند. و ابنیر با داوددر حبرون نبود زیرا وی را رخصت داده، و او به سلامتی رفته بود.

23. و چون یوآب و تمامی لشکری که همراهش بودند، برگشتند، یوآب راخبر داده، گفتند که «ابنیر بن نیر نزد پادشاه آمد واو را رخصت داده و به سلامتی رفت.»

24. پس یوآب نزد پادشاه آمده، گفت: «چه کردی! اینک ابنیر نزد تو آمد. چرا او را رخصت دادی و رفت؟

خوانده شده فصل کامل ۲سموئیل 3