5. از عقب و از پیش مرا احاطه کردهای و دست خویش را بر من نهادهای.
6. اینگونه معرفت برایم زیاده عجیب است. و بلند است که بدان نمی توانم رسید.
7. از روح تو کجا بروم؟ و از حضور تو کجابگریزم؟
8. اگر به آسمان صعود کنم، تو آنجاهستی! و اگر در هاویه بستر بگسترانم اینک توآنجا هستی!
9. اگر بالهای سحر را بگیرم و دراقصای دریا ساکن شوم،
10. در آنجا نیز دست تومرا رهبری خواهد نمود و دست راست تو مراخواهد گرفت.
11. و گفتم: «یقین تاریکی مرا خواهدپوشانید.» که در حال شب گرداگرد من روشنایی گردید.
12. تاریکی نیز نزد تو تاریک نیست و شب مثل روز روشن است و تاریکی و روشنایی یکی است.
13. زیرا که تو بر دل من مالک هستی؛ مرا دررحم مادرم نقش بستی.