کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مزامیر 139:1-18 Old Persian Version (OPV)

1. ای خداوند مرا آزموده وشناختهای.

2. تو نشستن و برخاستن مرا میدانی و فکرهای مرا از دور فهمیدهای.

3. راه و خوابگاه مرا تفتیش کردهای و همه طریق های مرا دانستهای.

4. زیرا که سخنی بر زبان من نیست، جز اینکه توای خداوند آن را تمام دانستهای.

5. از عقب و از پیش مرا احاطه کردهای و دست خویش را بر من نهادهای.

6. اینگونه معرفت برایم زیاده عجیب است. و بلند است که بدان نمی توانم رسید.

7. از روح تو کجا بروم؟ و از حضور تو کجابگریزم؟

8. اگر به آسمان صعود کنم، تو آنجاهستی! و اگر در هاویه بستر بگسترانم اینک توآنجا هستی!

9. اگر بالهای سحر را بگیرم و دراقصای دریا ساکن شوم،

10. در آنجا نیز دست تومرا رهبری خواهد نمود و دست راست تو مراخواهد گرفت.

11. و گفتم: «یقین تاریکی مرا خواهدپوشانید.» که در حال شب گرداگرد من روشنایی گردید.

12. تاریکی نیز نزد تو تاریک نیست و شب مثل روز روشن است و تاریکی و روشنایی یکی است.

13. زیرا که تو بر دل من مالک هستی؛ مرا دررحم مادرم نقش بستی.

14. تو را حمد خواهم گفت زیرا که به طور مهیب و عجیب ساخته شدهام. کارهای تو عجیب است و جان من این رانیکو میداند.

15. استخوانهایم از تو پنهان نبودوقتی که در نهان ساخته میشدم و در اسفل زمین نقشبندی میگشتم.

16. چشمان تو جنین مرا دیده است و در دفتر تو همه اعضای من نوشته شده، درروزهایی که ساخته میشد، وقتی که یکی از آنهاوجود نداشت.

17. ای خدا، فکرهای تو نزد من چه قدر گرامی است و جمله آنها چه عظیم است!

18. اگر آنها رابشمارم، از ریگ زیاده است. وقتی که بیدارمی شوم هنوز نزد تو حاضر هستم.

خوانده شده فصل کامل مزامیر 139