کتاب عهد عتیق

عهد جدید

یوحنا 11:41-53 Old Persian Version (OPV)

41. پس سنگ را از جایی که میت گذاشته شده بود برداشتند. عیسی چشمان خود را بالا انداخته، گفت: «ای پدر، تو را شکرمی کنم که سخن مرا شنیدی.

42. و من میدانستم که همیشه سخن مرا میشنوی؛ و لکن بجهت خاطر این گروه که حاضرند گفتم تا ایمان بیاورندکه تو مرا فرستادی.»

43. چون این را گفت، به آوازبلند ندا کرد: «ای ایلعازر، بیرون بیا.»

44. در حال آن مرده دست و پای به کفن بسته بیرون آمد وروی او بهدستمالی پیچیده بود. عیسی بدیشان گفت: «او را باز کنید و بگذارید برود.»

45. آنگاه بسیاری از یهودیان که با مریم آمده بودند، چون آنچه عیسی کرد دیدند، بدو ایمان آوردند.

46. ولیکن بعضی از ایشان نزد فریسیان رفتند و ایشان را از کارهایی که عیسی کرده بودآگاه ساختند.

47. پس روسای کهنه و فریسیان شورا نموده، گفتند: «چه کنیم زیرا که این مرد، معجزات بسیارمی نماید؟

48. اگر او را چنین واگذاریم، همه به اوایمان خواهندآورد و رومیان آمده، جا و قوم مارا خواهند گرفت.»

49. یکی از ایشان، قیافا نام که در آن سال رئیس کهنه بود، بدیشان گفت: «شماهیچ نمی دانید

50. و فکر نمی کنید که بجهت مامفید است که یک شخص در راه قوم بمیرد وتمامی طائفه هلاک نگردند.»

51. و این را از خودنگفت بلکه چون در آن سال رئیس کهنه بود، نبوت کرد که میبایست عیسی در راه آن طایفه بمیرد؛

52. و نه در راه آن طایفه تنها بلکه تا فرزندان خدا را که متفرقند در یکی جمع کند.

53. و از همان روز شورا کردند که او را بکشند.

خوانده شده فصل کامل یوحنا 11