کتاب عهد عتیق

عهد جدید

مکاشفه 21:6-23 Old Persian Version (OPV)

6. باز مرا گفت: «تمام شد! من الف و یا و ابتدا وانتها هستم. من به هرکه تشنه باشد، از چشمه آب حیات، مفت خواهم داد.

7. و هرکه غالب آید، وارث همهچیز خواهد شد، و او را خدا خواهم بود و او مرا پسر خواهد بود.

8. لکن ترسندگان و بی ایمانان و خبیثان و قاتلان و زانیان و جادوگران و بتپرستان و جمیع دروغگویان، نصیب ایشان در دریاچه افروخته شده به آتش و کبریت خواهدبود. این است موت ثانی.»

9. و یکی از آن هفت فرشته که هفت پیاله پر ازهفت بلای آخرین را دارند، آمد و مرا مخاطب ساخته، گفت: «بیا تا عروس منکوحه بره را به تونشان دهم.»

10. آنگاه مرا در روح، به کوهی بزرگ بلند برد و شهر مقدس اورشلیم را به من نمود که از آسمان از جانب خدا نازل میشود،

11. و جلال خدا را دارد و نورش مانند جواهر گرانبها، چون یشم بلورین.

12. و دیواری بزرگ و بلند دارد ودوازده دروازه دارد و بر سر دروازهها دوازده فرشته و اسمها بر ایشان مرقوم است که نامهای دوازده سبط بنیاسرائیل باشد.

13. از مشرق سه دروازه و از شمال سه دروازه و از جنوب سه دروازه و از مغرب سه دروازه.

14. و دیوار شهردوازده اساس دارد و بر آنها دوازده اسم دوازده رسول بره است.

15. و آن کس که با من تکلم میکرد، نی طلاداشت تا شهر و دروازه هایش و دیوارش رابپیماید.

16. و شهر مربع است که طول و عرضش مساوی است و شهر را به آن نی پیموده، دوازده هزار تیر پرتاب یافت و طول و عرض وبلندیاش برابر است.

17. و دیوارش را صد و چهل و چهارذراع پیمود، موافق ذراع انسان، یعنی فرشته.

18. وبنای دیوار آن از یشم بود و شهر از زر خالص چون شیشه مصفی بود.

19. و بنیاد دیوار شهر به هر نوع جواهر گرانبها مزین بود که بنیاد اول، یشم و دوم، یاقوت کبود و سوم، عقیق سفید و چهارم، زمرد

20. و پنجم، جزع عقیقی و ششم، عقیق وهفتم، زبرجد و هشتم، زمرد سلقی و نهم، طوپاز ودهم، عقیق اخضر و یازدهم، آسمانجونی ودوازدهم، یاقوت بود.

21. و دوازده دروازه، دوازده مروارید بود، هر دروازه از یک مروارید وشارع عام شهر، از زر خالص چون شیشه شفاف.

22. و در آن هیچ قدس ندیدم زیرا خداوندخدای قادر مطلق و بره قدس آن است.

23. و شهراحتیاج ندارد که آفتاب یا ماه آن را روشنایی دهدزیرا که جلال خدا آن را منور میسازد و چراغش بره است.

خوانده شده فصل کامل مکاشفه 21