کتاب عهد عتیق

عهد جدید

متی 27:40-59 Old Persian Version (OPV)

40. میگفتند: «ای کسیکه هیکل را خراب میکنی و در سه روزآن را میسازی، خود را نجات ده. اگر پسر خداهستی، از صلیب فرود بیا!»

41. همچنین نیزروسای کهنه با کاتبان و مشایخ استهزاکنان میگفتند:

42. «دیگران را نجات داد، اما نمی تواندخود را برهاند. اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون ازصلیب فرود آید تا بدو ایمان آوریم!

43. بر خداتوکل نمود، اکنون او را نجات دهد، اگر بدورغبت دارد زیرا گفت پسر خدا هستم!»

44. وهمچنین آن دو دزد نیز که با وی مصلوب بودند، او را دشنام میدادند.

45. و از ساعت ششم تا ساعت نهم، تاریکی تمام زمین را فرو گرفت.

46. و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت: «ایلی ایلی لما سبقتنی.» یعنی الهی الهی مرا چرا ترک کردی.

47. اما بعضی از حاضرین چون این را شنیدند، گفتند که او الیاس را میخواند.

48. در ساعت یکی از آن میان دویده، اسفنجی را گرفت و آن را پر ازسرکه کرده، بر سر نی گذارد و نزد او داشت تابنوشد.

49. و دیگران گفتند: «بگذار تا ببینیم که آیاالیاس میآید او را برهاند.»

50. عیسی باز به آوازبلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود.

51. که ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل وسنگها شکافته گردید،

52. و قبرها گشاده شد وبسیاری از بدنهای مقدسین که آرامیده بودندبرخاستند،

53. و بعد از برخاستن وی، از قبوربرآمده، به شهر مقدس رفتند و بر بسیاری ظاهرشدند.

54. اما یوزباشی و رفقایش که عیسی رانگاهبانی میکردند، چون زلزله و این وقایع رادیدند، بینهایت ترسان شده، گفتند: «فی الواقع این شخص پسر خدا بود.»

55. و در آنجا زنان بسیاری که از جلیل در عقب عیسی آمده بودند تا او راخدمت کنند، از دور نظاره میکردند،

56. که از آن جمله، مریم مجدلیه بود و مریم مادر یعقوب ویوشاء و مادر پسران زبدی.

57. اما چون وقت عصر رسید، شخصی دولتمند از اهل رامه، یوسف نام که او نیز ازشاگردان عیسی بود آمد،

58. و نزد پیلاطس رفته، جسد عیسی را خواست. آنگاه پیلاطس فرمان داد که داده شود.

59. پس یوسف جسد را برداشته، آن را در کتان پاک پیچیده،

خوانده شده فصل کامل متی 27