کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 9:29-39 Old Persian Version (OPV)

29. و چون دعامی کرد هیات چهره او متبدل گشت و لباس اوسفید و درخشان شد.

30. که ناگاه دو مرد یعنی موسی و الیاس با وی ملاقات کردند.

31. و به هیات جلالی ظاهر شده درباره رحلت او که میبایست به زودی در اورشلیم واقع شود گفتگومی کردند.

32. اما پطرس و رفقایش را خواب در ربود. پس بیدار شده جلال او و آن دو مرد را که با وی بودند، دیدند.

33. و چون آن دو نفر از او جدامی شدند، پطرس به عیسی گفت که «ای استاد، بودن ما در اینجا خوب است. پس سه سایبان بسازیم یکی برای تو و یکی برای موسی ودیگری برای الیاس.» زیرا که نمی دانست چه میگفت.

34. و این سخن هنوز بر زبانش میبود که ناگاه ابری پدیدار شده بر ایشان سایه افکند وچون داخل ابر میشدند، ترسان گردیدند.

35. آنگاه صدایی از ابر برآمد که «این است پسرحبیب من، او را بشنوید.»

36. و چون این آوازرسید عیسی را تنها یافتند و ایشان ساکت ماندندو از آنچه دیده بودند هیچکس را در آن ایام خبرندادند.

37. و در روز بعد چون ایشان از کوه به زیرآمدند، گروهی بسیار او را استقبال نمودند.

38. که ناگاه مردی از آن میان فریادکنان گفت: «ای استادبه تو التماس میکنم که بر پسر من لطف فرمایی زیرا یگانه من است.

39. که ناگاه روحی او رامی گیرد و دفعه صیحه میزند و کف کرده مصروع میشود و او را فشرده به دشواری رها میکند.

خوانده شده فصل کامل لوقا 9