کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 22:53-61 Old Persian Version (OPV)

53. وقتی که هر روزه در هیکل با شما میبودم دست بر من دراز نکردید، لیکن این است ساعت شما و قدرت ظلمت.»

54. پس او را گرفته بردند و بهسرای رئیس کهنه آوردند و پطرس از دور از عقب میآمد.

55. و چون در میان ایوان آتش افروخته گردش نشسته بودند، پطرس در میان ایشان بنشست.

56. آنگاه کنیزکی چون او را در روشنی آتش نشسته دید بر او چشم دوخته گفت: «این شخص هم با او میبود.»

57. او وی را انکار کرده گفت: «ای زن او را نمی شناسم.»

58. بعد از زمانی دیگری او را دیده گفت: «تو از اینها هستی.» پطرس گفت: «ای مرد، من نیستم.»

59. و چون تخمین یک ساعت گذشت یکی دیگر با تاکیدگفت: «بلاشک این شخص از رفقای او است زیراکه جلیلی هم هست.»

60. پطرس گفت: «ای مردنمی دانم چه میگویی؟» در همان ساعت که این رامی گفت خروس بانگ زد.

61. آنگاه خداوندروگردانیده به پطرس نظر افکند پس پطرس آن کلامی را که خداوند به وی گفته بود بهخاطرآورد که قبل از بانگ زدن خروس سه مرتبه مراانکار خواهی کرد.

خوانده شده فصل کامل لوقا 22