کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 22:49-59 Old Persian Version (OPV)

49. رفقایش چون دیدند که چه میشود عرض کردند خداوندابه شمشیر بزنیم.

50. و یکی از ایشان، غلام رئیس کهنه را زده، گوش راست او را از تن جدا کرد.

51. عیسی متوجه شده گفت: «تا به این بگذارید.» وگوش او را لمس نموده، شفا داد.

52. پس عیسی به روسای کهنه و سرداران سپاه هیکل و مشایخی که نزد او آمده بودند گفت: «گویا بر دزد با شمشیرها و چوبها بیرون آمدید.

53. وقتی که هر روزه در هیکل با شما میبودم دست بر من دراز نکردید، لیکن این است ساعت شما و قدرت ظلمت.»

54. پس او را گرفته بردند و بهسرای رئیس کهنه آوردند و پطرس از دور از عقب میآمد.

55. و چون در میان ایوان آتش افروخته گردش نشسته بودند، پطرس در میان ایشان بنشست.

56. آنگاه کنیزکی چون او را در روشنی آتش نشسته دید بر او چشم دوخته گفت: «این شخص هم با او میبود.»

57. او وی را انکار کرده گفت: «ای زن او را نمی شناسم.»

58. بعد از زمانی دیگری او را دیده گفت: «تو از اینها هستی.» پطرس گفت: «ای مرد، من نیستم.»

59. و چون تخمین یک ساعت گذشت یکی دیگر با تاکیدگفت: «بلاشک این شخص از رفقای او است زیراکه جلیلی هم هست.»

خوانده شده فصل کامل لوقا 22