کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 22:37-48 Old Persian Version (OPV)

37. زیرا به شما میگویم که این نوشته در من میباید به انجام رسید، یعنی با گناهکاران محسوب شد زیرا هرچه در خصوص من است، انقضا دارد.

38. گفتند: «ای خداوند اینک دوشمشیر.» به ایشان گفت: «کافی است.»

39. و برحسب عادت بیرون شده به کوه زیتون رفت و شاگردانش از عقب او رفتند.

40. و چون به آن موضع رسید، به ایشان گفت: «دعا کنید تا درامتحان نیفتید.»

41. و او از ایشان به مسافت پرتاپ سنگی دور شده، به زانو درآمد و دعا کرده، گفت:

42. «ای پدر اگر بخواهی این پیاله را از من بگردان، لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو.»

43. وفرشتهای از آسمان بر او ظاهر شده او را تقویت مینمود.

44. پس به مجاهده افتاده به سعی بلیغتردعا کرد، چنانکه عرق او مثل قطرات خون بود که بر زمین میریخت.

45. پس از دعا برخاسته نزدشاگردان خود آمده ایشان را از حزن در خواب یافت.

46. به ایشان گفت: «برای چه در خواب هستید؟ برخاسته دعا کنید تا در امتحان نیفتید.»

47. و سخن هنوز بر زبانش بود که ناگاه جمعی آمدند و یکی از آن دوازده که یهودا نام داشت بردیگران سبقت جسته نزد عیسی آمد تا او راببوسد.

48. و عیسی بدو گفت: «ای یهودا آیا به بوسه پسر انسان را تسلیم میکنی؟»

خوانده شده فصل کامل لوقا 22