کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 19:31-42 Old Persian Version (OPV)

31. و اگر کسی به شما گوید، چرا این راباز میکنید، به وی گویید خداوند او را لازم دارد.»

32. پس فرستادگان رفته آن چنانکه بدیشان گفته بود یافتند.

33. و چون کره را باز میکردند، مالکانش به ایشان گفتند چرا کره را باز میکنید؟

34. گفتند خداوند او را لازم دارد.

35. پس او را به نزد عیسی آوردند و رخت خود را بر کره افکنده، عیسی را سوار کردند.

36. و هنگامی که او میرفت جامه های خود را در راه میگستردند.

37. و چون نزدیک بهسرازیری کوه زیتون رسید، تمامی شاگردانش شادی کرده، به آوازبلند خدا را حمد گفتن شروع کردند، بهسبب همه قواتی که از او دیده بودند.

38. و میگفتند مبارک باد آن پادشاهی که میآید، به نام خداوند سلامتی در آسمان و جلال در اعلی علیین باد.

39. آنگاه بعضی از فریسیان از آن میان بدو گفتند: «ای استاد شاگردان خود را نهیب نما.»

40. او درجواب ایشان گفت: «به شما میگویم اگراینها ساکت شوند، هرآینه سنگها به صداآیند.»

41. و چون نزدیک شده، شهر را نظاره کرد برآن گریان گشته،

42. گفت: «اگر تو نیز میدانستی هم در این زمان خود آنچه باعث سلامتی تومیشد، لاکن الحال از چشمان تو پنهان گشته است.

خوانده شده فصل کامل لوقا 19