کتاب عهد عتیق

عهد جدید

لوقا 14:21-30 Old Persian Version (OPV)

21. پس آن غلام آمده مولای خود را از این امور مطلع ساخت. آنگاه صاحبخانه غضب نموده به غلام خود فرمود: به بازارهاو کوچه های شهر بشتاب و فقیران و لنگان وشلان و کوران را در اینجا بیاور.

22. پس غلام گفت: ای آقا آنچه فرمودی شد و هنوز جای باقی است.

23. پس آقا به غلام گفت: به راهها و مرزهابیرون رفته، مردم را به الحاح بیاور تا خانه من پرشود.

24. زیرا به شما میگویم هیچیک از آنانی که دعوت شده بودند، شام مرا نخواهد چشید.»

25. و هنگامی که جمعی کثیر همراه اومی رفتند، روی گردانیده بدیشان گفت:

26. «اگرکسی نزد من آید و پدر، مادر و زن و اولاد وبرادران و خواهران، حتی جان خود را نیز دشمن ندارد، شاگرد من نمی تواند بود.

27. و هرکه صلیب خود را برندارد و از عقب من نیاید، نمی تواندشاگرد من گردد.

28. «زیرا کیست از شما که قصد بنای برجی داشته باشد و اول ننشیند تا برآورد خرج آن رابکند که آیا قوت تمام کردن آن دارد یا نه؟

29. که مبادا چون بنیادش نهاد و قادر بر تمام کردنش نشد، هرکه بیند تمسخرکنان گوید،

30. این شخص عمارتی شروع کرده نتوانست به انجامش رساند.

خوانده شده فصل کامل لوقا 14