3. پس عیسی به تپهای برآمد و با شاگردان خود در آنجا بنشست.
4. عید پِسَخِ یهود نزدیک بود.
5. چون عیسی نگریست و دید که گروهی بسیار به سویش میآیند، فیلیپُس را گفت: «از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟»
6. این را گفت تا او را بیازماید، زیرا خود نیک میدانست چه خواهد کرد.
7. فیلیپُس پاسخ داد: «دویست دینار نان نیز کفافشان نمیکند، حتی اگر هر یک فقط اندکی بخورند.»
8. یکی دیگر از شاگردان به نام آندریاس، که برادر شَمعون پطرس بود، گفت:
9. «پسرکی اینجاست که پنج نان جو و دو ماهی دارد، امّا این کجا این گروه را کفایت میکند؟»